جمعه: تیم چهارم بسکت را تا زیر چام یک منتقل و ساعت ? صبح از غار خارج شدند... تیم نهایی شامل:جلال چشمه قصابانی هومن فرزانه نیما اسکندری، محمود هاشمی کاظم فریدیان، محمد حسینی ، مجید قادری سعید عربان پور و هادی راد ناصر امروز ? صبح وارد غار شده و با همت و غیرت بی مثال پیکر خلیل را به بیرون منتقل کردند...متاسفانه به دلیل نا مساعد بودن هوا برای پرواز هلیکوپتر شش نفر (جلال.. هومن..محمود..نیما..یوسف ومیلاد تیموری..) در پناهگاه نزد پیکر خلیل باقی ماندند و بقیه رهسپار پایین شدند ...امیدوارم فردا هوا خوب باشد تا این دوستان هم زودتر نزد خانواده هایشان بازگردند...
شنبه:امروز از ساعت ?? صبح تا ??:?? با دوست خوبم کاپتان نظریان آماده پرواز به سمت پناهگاه بودیم ... هماهنگی ها انجام شده و هلیکوپتر آماده استارت بود ...هوا برای پرواز مساعد بود ولی افسوس...ابر سیاهی(cap cloud) قله و دهانه غار پراو را پوشانده و دید را به شدت محدود میکردو نشستن را نا ممکن...دوست داشتم تحت هر شرایطی پرواز کنم اما مجوز صادر نشد...گزارشهای هواشناسی خبر از تخریب هوا در روزهای آینده میدهند...نمی دانم عاقبت کار به کجا می انجامد ... خانواده خلیل در انتظارند و ابر ها بازیشان گرفته ...یاد تکه ای از شعر فروغ افتادم که: چه ابر های سیاهی در انتظار روز میهمانی خورشیدند...
یکشنبه:پیش بینی درست از آب درامد... دیشب تا صبح باران بارید و صبح با اولین نگاه به پراو که در میان ابرها گم بود تمام امید هایم به نا امیدی تبدیل شد...گهگاهی گوشه ای از ابر ها که کنار میرفتند میشد دامن سپیدش را به تماشا نشست و خلیل از میان آن همه سیاهی به این همه سپیدی کوچ کرده بود...بجه ها به ناچار پس از شش روز به پایین برگشتند...حدود ساعت ??:?? بود که در ابتدای دره چالابه به استقبالشان رفتم ...از نگاهشان میشد فهمید که چه زحمتی کشیده اند و چقدر خسته اند...آقای فرهادی هم از همدان آمده بودند و خانواده خلیل هم نیم ساعت بعد رسیدند...لحظات سختی بود... خلیل انگار هنوز هم نمیخواهد تن به خاک دهد و ارام بر فراز پراو میان شکافی آرمیده است...بچه های همدانی با کوله بار همت به دیارشان باز گشتند و من و یوسف و میلاد هم راه کرمانشاه پیش گرفتیم تا فردا اگرابرها اجازه عبور دهند کار را تمام کنیم ...امیدوارم
منبع: وبلاگ ماگما