قسمت دوم :
در ماه سپتامبر مچ پای پاول بهترین سنگ نورد گروه صدمه دید، و در بقیه ی سال ????دیگران کار زیادی انجام ندادند آن ها در روز شکرگزاری به ارتفاع ??? متر « برج کله شق ( dolt tower ) رسیدند. جالب ترین قسمت این تلاش رسیدن بوقلمون و شراب سفید به « طاقچه ی داس » بود هاردینگ و گروهش بیش از یک سوم مسیر را تمام کرده بودند . اما دیواره ها و کلاهک های صاف در بالاتر خود نمایی می کردند و برهمه آَشکار بود که مشکل حمل و نقل تازه آغاز شده . تنها راه عملی حمل وسایل کشیدن آن ها بر پشت یا کشیدن از طاقچه های بالاتر با دست بود. هر دو روش دشوار بود و وزن وسایل را در هر حمل به ??-??کیلو محدود می کرد. همچنین هر چه طناب ها بالا و بالاتر می رفت ، با افزایش نیاز خود حمل کننده ها به آب و غذا ،مقداری که می توانستند به صعود کنندگان بالا برسانند کمتر می شد.
در بهار ????هوای بد کار گروه راکه هم چنان شامل هاردینگ ، پاول و فوئرر ، می شد به عقب انداخت. تا فرا رسیدن ممنوعیت تابستانی آن ها فقط توانسته بودند طناب ها ی خود را تا سنگ چکمه ( boot flake ) یک قطعه سنگ دو متری که تو خالی به نظر می آمد – در ???متری برسانند. سر محیط بانان منطقه ناراحت از مشکل ترافیک که حتی خارج از فصل هم به وجود آمده بود به سنگ نوردان گفت که ایشان فقط ?? هفته بین روزکار ( نخستین دوشنبه سپتامبر ) و روز شکر گذاری ( چهارمین پنج شنبه ی نوامبر ) وقت خواهند داشت که کار را تمام کنند، البته هاردینگ بعد ها نوشت : من هرگز نفهمیدم که این اجبار چگونه می توانست اعمال شود » با این حال سعی در انجام کار در فصل صعود پاییز بود.
اما تا آن موقع در میان افراد گروه نا هماهنگی پیدا شد که هاردینگ با اعتقادش مبنی بر این که مچ پای پیچ خورده ی باول پیشرفت کار را کند کرده ، به آن دامن زده بود. پاول با پی بردن به این که دیگر آن سنگ نورد فعال نیست سرانجام تصمیم به پایین رفتن گرفت و فوئرر هم همین کار را کرد .
هاردینگ که در یارگیری وارد بود سریعاً دیگر سنگ نوردان منطقه را که بعضی شان تا آن موقع جزو حمل کننده ها بودند به کار گرفت . تا نیمه ی اکتبر آخرین نقطه ی صعود به نزدیکی های « سقف بزرگ »( the great root ) که از کف پایین تر از این سقف اکنون پر از تدارکات بود و افراد حس کردند که دیگر برای حمله ی نهایی به طرف قله آماده اند.
در اول نوامبر افراد گروه شامل هاردینگ، ریچ کالدروود( rich calderwood ) ، جرج وایت مور ( george whltmore ) و واین مری ( wayne merry ) ششصد متر فاصله را تا طاقچه های پراکنده ای که کمپ چهار را تشکیل می دادند پروسیک کردند. بامداد روز بعد صعود با جدیت تمام شروع شد و هر روز طناب ها بالاتر برده شدند. کشف کمپ های جادار و زیبای پنج و شش دل گرمی لازم را به افراد داد. اما به زودی یک نواختی عجیبی پیش آمد که طی آن به نظر می رسید هر روز با روز بعد درهم می آمیزد . پس از یک هفته کالدروود که به قول هاردینگ دچار یک « حمله ی عصبی » شده بود پایین رفت. در حالی که هاردینگ و مری شکاف های خوش ترکیب را در نزدیکی های « محل اخمو » میخ کوبی می کردند. وایت مور صبورانه بارکشی می کرد. تقریباً تمامی صعود در این قسمت مصنوعی بود و عمودی بودن دیواره پیشروی را دشوار می کرد . یک توفان مختصر در روز نهم به گروه اجازه ی استراحت داد؛ خلاصی خوشایندی از چکش زدن و بارکشی . در روز یازدهم افراد دریافتند که دو برابر آن چه که تا آن موقع یک آمریکایی صرف یک حمله ی سنگ نوردی کرده روی سنگ بوده اند. تا پایان کار آن قدر ها باقی نمانده بود و در غروب یازدهم نوامبر هاردینگ خودش را زیر آخرین مانع دلهره آور یافت : کلاهکی بدون شکاف در قسمت های بالایی، به جای بازگشت به کمپ ششم در صد متر پایین تر، هاردینگ تصمیم به ادامه ی صعود گرفت. شب ?? – ?? نوامبر به یک شب به یاد ماندنی و حماسی یوسمایت بدل شد. چرا که هاردینگ خستگی ناپذیر بر روی مسیری که شیب آن در بعضی نقاط تا ده درجه منفی بود. بیست و هشت سوراخ برای میخ پیچ ها درست کرد . آسمان مشرق گرگ و میش بود که هاردینگ خود را روی شیب های سنگی ساده ی قله بالا کشید. او بعداً نوشت: اصلاً معلوم نبود که کی غالب و کی مغلوب است : به یاد دارم که وضعیت ال کاپیتان بسیار رو به راه تر از من بود.
چهل و پنج روز کار سخت طی یک سال و نیم انجام شده و ??? عدد میخ و ??? عدد میخ – پیچ کار گذارده شده بود. در آن سپیده دم که هاردینگ خود را بالا کشید دوره ی جدیدی در سنگ نوردی آمریکا آغاز شد. زیرا دیگر هرگز سنگ نوردان نمی توانستند فکر کنند که یک دیواره ی عظیم غیر قابل صعود است .
چه در سال ???? و چه در سال ???? صعود ال کاپیتان با جارو جنجال مطبوعاتی فراوانی همراه بود. بیشتر اطلاعات چاپ شده در تشریفات توسط اعضای گروه پشتیبانی و با کمک هاردینگ تامین می شد. در طول حمله ی نهایی روزنامه ها به تفصیل درباره ی پیشرفت سنگ نوردان قلم می زند و عکس هایی از صعود روی جلد های خود چاپ می کردند. این غوغا بسیاری را ناراحت کرد . عده ای غیر کوه نورد عقیده داشتند که این صعود چیزی جز یک ماجرای پر هیاهو برای جلب افکار عمومی نبوده است عده ای دیگر معتقد بودند که صعود کنندگان به گروه نجاتی که احتمالاً ممکن بود جانشان را برای پایین آوردن یک سنگ نورد مجروح به خطر بیندازد بی توجه بوده اند.
بعضی سنگ نوردان به ویژ ه ای این که هاردینگ و گروهش این قدر مورد توجه قرار گرفته اند ناراضی بودند. اگر چه بسیاری از انتقادها را می شد به مصداق « گربه دستش به گوشت نمی رسد.....» تعبیر کرد. اما بخشی از جامعه ی کوه نوردی با برخورد مسوولانه معتقد بود که ورزش سنگ نوردی با چنین نمایش های تجارتی، کم ارزش می شود. بسیاری حس می کردند افکار عمومی که اکنون به دیوانگی سنگ نوردان یک بار دیگر مرگ را فریب داده اند، روشن شود. هاردینگ بی توجه به چنین نگرانی ها از دست پاچگی همتا هایش سرگرم می شد.
صعود کننده ی بعدی ال کاپیتان چه کسی بود؟ همه می دانستند که دومین صعود بسیار سریع تر انجام خواهد شد میخ – پیچ ها کوبیده شده بودند ، مسیر شناخته شده بود و شاید مهم تر از همه این که آگاهی بر قابل حل بودن مشکلات اطمینان روحی گروه بعدی را تا حد زیادی افزایش می داد. با این حال بسیاری از کوه نوردان مطمئن نبودند که حمل آب و غذای کافی برای انجام صعود یک حمله ای ممکن باشد، و همه نگران کار طاقت فرسای حمل و نقل وسایل در صورت استفاده از طناب ثابت بودند.
تابستان ???? سال پرباری دریوسمات بود و بسیاری از بهترین سنگ نوردان مسیرهای متعدد دشوار و چند روزه ای باز کردند تا « روز کار » رویال رابینس ( royal robbins ) چاک پرت ( chuck pratt ) تام فراست ( tam frost ) و چوفیچن ( joe fitschen ) آماده شده بودند که این فصل پربار را با بهترین صعود زندگی خود پربار تر سازند: صعود دماغه با یک حمله. گروه با یک انبار « آهن آلات » ( شامل تعداد زیادی میخ مخصوص با زاویه ی باز ) و حدود ?? لیتر آب ، کافی برای ?? روز، و وضعیت بدنی مناسب سریعاً شروع به کار کرد. دو سنگ نورد کار سر طنابی را انجام می دادند و دو نفر دیگر بارها را بالا می کشیدند که در آغاز حدود ?? کیلو گرم بود. گروه های دو تایی طی روزهای متناوب جای خود را عوض می کردند.
شب ها در کمپ هایی که کم و بیش جا برای پهن کردن چهار کیسه خواب داشت سپری می شد.
بعضی از طول ها برای همیشه در خاطره ی سنگ نوردان نقش بست.
سه پاندوله ی بی نظیر مسیر، بسیار دشوار بود و شخص را به صورت ترس آوری در معرض خطر قرار می داد .میخ کوبی « سنگ چکمه » افراد را چنان نگران کرد که رابینس از ترس آن که مبادا این باریکه از سنگ اصلی جدا شود، در آن طرف آن یک میخ –پیچ کار گذاشت. کار « سقف بزرگ » فقط میخ کوبی ساده بود اما سنگ نوردان همگی عقیده داشتند که بی برو برگرد این تماشایی ترین طول صعود در یوسمایت است. و سرانجام همه معتقد بودند که « دو سطحی » ???متری بالا چند تایی از خیال انگیز ترین و زیبا ترین صعودهای را که تا آن موقع آن ها تجربه کرده بودند. در بر می گرفت؛ گل های وحشی از دل سنگ سر بر آورده بودند و گاه به نظر می رسید حمایت باید روی تکه طنابی انجام شود ناگهان طاقچه ای ظاهر می شد. صعود که یک هفته به طول انجامید به گفته ی رابینس « با شکوه ترین و کامل ترین ماجرای زندگی » آن ها بود. او همچنین معتقد بود که روزی خواهد رسید که این صعود در پنج روز و شاید کمتر انجام شود...
تا سال ???? که یک گروه سه نفره مسیر را سه روز و نیمه صعود کرد هیچ کس خود را آماده ی صعود آن ندید .
بعد ها گروه های بسیاری مسیر را سریعاً صعود کردند.
صعود های تک نفره چندی انجام شد، و گروه های کم تجربه ای آن را پشت سر گذاردند. در عین حال پنج نفر نیز در سقوط ها جان خود را از دست دادند. شاید به یاد ماندنی ترین صعود این مسیر در سال ???? انجام شد؛ با صعود یک گروه سه نفره طی یک روز بلند. اگر چه این صعود کنندگان مسیر را به خوبی می شناختند و تا حد زیادی از میخ های ثابت ( حدود یک صد عدد ) سود جستند ،با این حال این تلاش قابل توجه نشان داد که سنگ نوردی در یوسمایت هم چنان درحال پیشرفت است.
از S.Roper and A. Steck
" Fifty Classic Climbs Of North America"
ترجمه: عباس محمدی