پس از انجام چندین برنامه آماده سازی در هفته های قبل از اجرای برنامه ، سرانجام زمان آغاز سفر به قصد پیمایش بزرگ ترین غار شرق کشور فرا می رسد.
چهارشنبه 7/9/86
ساعت 5 صبح در حالی که هوا بسیار سرد بود در محل ترمینال حاضر می شویم . کم کم بقیه افراد تیم هم می رسند . پس از تکمیل افراد تیم ، با اتوبوس ساعت 6 مشهد را به مقصد شهر فردوس ترک می کنیم . فضای خالی انتهای اتوبوس مکان مناسبی شده بود برای گپ زدنهای دوستانه تیم ما . ساعت 1115 ظهر در ترمینال فردوس بودیم . در فردوس از سرمای شدید مشهد خبری نبود و آفتنابی ملایم بر شهر می تابید . در ترمینال خلوت و پاکیزه فردوس نماز ظهر و عصر خوانده شد .
ساعت 12 مینی بوس که از قبل هماهنگ شده بود به ترمینال آمد و تیم 8 نفره ما را به روستای چرمه از توابع سرایان در شرق فردوس رساند . آخرین آذوقه غذایی هم در بین راه تهیه شد .
روستای چرمه روستایی کوچک اما بی پیرایه و زیبا بود . این روستا در ناحیه ای کوهستانی اما با کوههایی نه چندان مرتفع که نه می توان آنها را کوه نامید و نه تپه واقع شده است .
اولین چیزی که از بدو ورود به منطقه فردوس خودنمایی می کرد ، خان های یک طبقه ، شهرهای ساده و تا حد زیادی بدور از تبلیغات و جنجالهای مراکز بزرگ بود .
در روستای چرمه یک وانت نیسان کرایه شد تا تیم ما و وسایلمان را به مکانی به نام امام زاده پیر اباذر که نزدیکترین ابادی به دهانه غار بود برساند . جاده 8 کیلومتری چرمه – پیر اباذر که از پیچ و خم دره ها و کوههای این مناطق می گذشت ، مناظر بی بدیل و دست نخورده ای را به نمایش می گذاشت . صخره های کوتاه ، شیب های ملایم و خلوتی خاص ، ویژگی این کوهستان بود . بعد از دقایقی به پیر رسیدیم . با راننده نیسان قرار گذاشتیم قرار گذاشتیم که ساعت 7 صبح جمعه مجدداً به امامزاده بیاید و ما را به چرمه بازگرداند .
سر در بنای آرامگاه پیر به سبک کاروانسراها ومساجد قدیمی ساخته شده بود . بنای آرامگاه هم در حدود 200 – 300 متر زیربناداشت و به شکل مربع ساخته شده بود . متولی این بنا پیرمردی بود که به تنهایی در این جا زندگی می کرد و مشغول رسیدگی به درختان و باغ کنار آرامگاه بود .
از شرح حال پیر اباذر توضیح چندان مناسبی یافت نشد . اما آنچه که بر روی سنگ مزار او نگاشته شده بود ، وی را عالمی با تقوا و وارسته معرفی می کرد تا یک امازاده . ما او را تا اخر برنامه پیر صدا می کردیم .
سرویس بهداشتی ، آَشپزخانه و فضای امامزاده تمیز و مناسب بود .
در فضای سرد و ساکت پیر وسایلمان را گذاشته و بعد از صرف نهار در حالی که هنوز 2 ساعت به غروب آفتاب مانده بود ، برای تنوع و رفع خستگی ناشی از سفر با اتوبوس به چند قله کم ارتفاع اطراف پیر صعود کردیم . خط الراسی سنگی که دهانه غار بتون را در دامان خود داشت ، در نزدیکی پیر دیده می شد و ما را به خود فرا می خواند . منظره شهر سرایان و غروب سرخ آفتاب در کویر بیاد ماندنی بود . مقارن با تاریکی کامل هوا به پیر بازگشتیم . بعد از خواندن نماز و صرف شام زودتر به کیسه خواب رفتیم تا صبح زود آماده کار شویم .
پنجشنبه 8/9/86
ساعت 5 صبح بیدار باش اعلام شد . خوردن صبحانه ، بستن کوله مناسب غار و سرجمع کردن وسایل فنی و تقسیم آنها تا ساعت 7 بطول انجامید . سپس به سمت دهانه غار حرکت کردیم . مسیر از آنچه به چشم می آمد دورتر بود و باید تپه های متعددی را بالا و پایین می رفتیم . این کوهپیمایی با لوازم فنی سنگین کمی خسته کننده بود .
بالاخره ساعت 9 صبح به دهانه غار بتون رسیدیم . غار بتون دارای دو دهانه است که یکی از آنها از دور هم دیده می شود .
اما مسیر ورود ما به غار از این دهانه بزرگ نبود ، بلکه بعد از رسیدن به این دهانه ، با یک تراورس به سمت چپ در روی صخره ها به دهانه کوچکتر رسیدیم ، که منطقه آغاز کار ما بود .
حدود نیم ساعت برای به تن کردن لوازم فنی صرف شد . همگی مجهز به تجهیزات انفرادی همچون : صندلی ، ابزار فرود ، کلاه کاسک ، هدلامپ ، طنابچه پروسیک ، کارابین پیچ و نوار اسلینگ شدیم . تیم ما با دوحلقه طناب و دو دستگاه بیسیم دستی کوتاه برد و یکسری لوازم فنی دیگر آماده دست و پنجه نرم کردن و شاید به تعبیر بهتر لذت بردن از بزرگترین غار شرق کشور به طول متر و عمق متر بود . بعد از برداشتن عکس یادگاری با پرده باشگاه ، ساعت 30/9 بود که وارد غار شدیم .
با روشن کردن هد لامپها سفر به تاریکی اعماق زمین شروع شد . در همان ابتدای کار باید از یک چاه 25 متری فرود می آمدیم که به نوبت این کار انجام شد . تا سرپرست تیم مشغول آماده کردن کارگاه فرود بعدی می شد ، دو نفر هم در انتهای مسیر قبلی مشغول حلقه کردن طنابها می شدند .
چاه دوم هم با فرودی در حدود 23 متر بدون مشکل خاصی تمام شد . انتظار افراد تیم در نوبت برای فرود آمدن در تاریکی و سرمای غار کاری خسته کننده و فرسایشی بود . اما چاره ای نبود . جالب این که در عمق زمین از منافذی باد سردی می وزید .
وقتی فرود از چاه دوم تمام می شد . همگی باید روی کلاهکی سوار می شدیم و در آنجا مستقر می شدیم . به علت کمبود جا برای نشستن ، اینجا کمی خطرناک بود . با احتیاط بر روی کلاهک سوار می شویم و سومین فرود خودمان را به طول تقریباً 40 متر شروع می کنیم . گفتنی است از این فرود عکسهای زیبایی به یادگار ماند . در پایین به جایی فراخ و مسطح رسیدیم . بعد از ورود به یک تالار دیگر ، طبق دستور سرپرست تیم وسایل اضافی را گذاشته و وارد یک مسیر فرعی غار شدیم . این مسیر قسمت زنده و فعال غار بود که تالاری از استلاکمیت ها بود . با دو فرود 10 متری وارد این تالار شدیم که بسیار هم زیبا بود . در انتهای این تالار مقداری آب بسیار زلال به چشم می خورد . به کمک یومار همگی بعد از بازدید از این تالار به تالار اصلی برگشتیم و آماده پیمایش ادامه غار شدیم . بعد از صعود از یک صخره کوتاه آماده فرود بعدی می شویم . فرودی بطول 20 متر که به یک تالار بزرگ دیگر منتهی می شد .
برای رسیدن به بالای چاه پنجم باز مقداری از مسیر را در حمایت صعود می کنیم و سپس یک فرود 24 متری انجام می دهیم .
در نهایت پس از آخرین فرود ( چاه ششم ) که تقریباً 45 متر طول داشت خودمان را به انتهای مسیر چاههای غار که محوطه ای پر از خاک نرم است می رسانیم . فرود از این مسیر با ریزش فراوان خاک و سنگ ریزه همراه بود .
گفتنی است که تمام کارگاههای مسیر از نوع سیم بکسل بودند که نو هم به نظر می رسیدند .
در تالاری در انتهای غار صدها خفاش از سقف آویزان بودند و صدای چرغ چرغ آنها همه جا پیچیده بود .
با وجود خستگی زیاد به نوبت از یک شیب سنگی 30 متری به کمک یومار صعود کرده تا به دهانه خروجی غار می رسیم . با مشاهده آسمان نفسی کشیده و خستگی امروز تا حدی از تنمان خارج شده است . ساعت 30 دقیقه بامداد صبح روز جمعه 9/9/86 بعد از 15 ساعت زندگی در تاریکی به سطح زمین رسیدیم .
خوشبختانه تلفن های همراه آنتن داشت و خبر پیمایش غار به دوستانمان در مشهد ارسال شد . بدون معطلی از دهانه غار سرازیر شدیم .
جمعه 9/9/86
ساعت 30/2 بامداد به پیر رسیدیم . اولین کار گرم کردن شام و خوردن یک شام حسابی بود . ساعت 45/3 هم به کیسه خواب رفتیم . صبح ساعت 15/6 بیدار باش اعلام شد . با وجود خستگی زیاد ، به علت کمبود وقت به زحمت از خواب برخواسته و مشغول صرف صبحانه و بستن کوله ها شدیم . ساعت 30/7 هم از پیر خداحافظی کرده و با نیسان به چرمه بازگشتیم . تا رسیدن مینی بوس ، ساعتی را در دفتر مخابراتی روستای چرمه به استراحت گذراندیم . ساعت 40/8 بود که مینی بوس آمد و طبق برنامه قبلی به سمت آبگرم فردوس حرکت کردیم .
بعد از 2 روز فعالیت جسمانی و کسالت ، تن را به آب گرم معدنی و مفید فردوس می سپاریم ، گویی به یکباره تمام خستگی ها از تنمان خارج می شود . بعد از صرف نهار در جمع دوستان به کنار جاده مشهد – فردوس آمده و بالاخره ساعت 50/13 با اتوبوس راهی مشهد می شویم . ساعت 30/18 هم درحالیکه از بارش برف و هوای سرد غافلگیر شده بودیم ، وارد مشهد می شویم .
" پیروزی کوهنوردان را خودشان به تنهایی جشن می گیرند ، تنها قلب های پرطپش آنها به آنان شادباش می گویند و روح های آزاد و وارسته شان به کارشان ارج می نهند . "
اعضای تیم : وحید اشرفی ( سرپرست )، قدیر خادم رضا ، محمد صالحی ، علی شاکری ، بهروز آقابایی ، غلامرضا کاهانیان ، ریحانه افشاری و راضیه عارفی .